خداحافظ و دوباره همان تصویر.
سیاه و سفید
بی رنگه بی رنگ
او دور می شود وباهر قدمش رشته ای از ریسمان امیدم پاره می شود.
یکی پس از دیگری
می ایستد
برمی گردد
وبا گفتن خداحافظ تبر به هست ونیستم می زند.
به یاد آوردنش تازیانه ای می شود بر روی لبانم
چنان می کوبد که توان سخن را ز من می گیرد.
چشمانم زبان می گشاید تابافریاد بی صدای اشک صدایش کند.
صدایت می زنم ؛؛؛چرا نمی شنوی؟؟
duman
Bir yar sevdim uzaklarda دوستدار کسی هستم که در دوردستهاست Hasret kaldim yuzune ah yarدر حسرت دیدن چهره اش ماندم
Gelmez oldun içim ağlarتو نیامدی وباتمام وجودم می گریم
Bir tek sözüne hasretim yarو در حسرت شنیدن تک جمله ای از تو
Uykular haram yoklğundaخواب برایم حرام گشته در نبود تو
Aşiğim suretine beni anlaعاشقه صورتت گشته ام درکم کن
Gözlerinden gedemem heç yarاز چشمانت نمی توانم بگذرم
Her şarkimda gözlerin varدر عنوان همه شعرهایم چشمانت وجود دارد
Anlata anlat delirir oldumآنقدر گفتم که دیوانه گشتم
Her satirimda seni buldumدرسطور تمام نوشته هایم تورا یافتم
Çikamazimdin biliyorumمطمئنم که از آنها خارج نخواهی شد
Zor sevdamsan gedemiyorumتوعشقی هستی که سخت بدستت آوردم نمی توانم بگذرم
Boşa keçmedi ah O yillarآن سالها برایم عبث نبود
Senden sonrasi oldu haramبعد از تو همه برمن حرام هستند
Yerin dolmaz bir gelde yarجایت پر نمی شود برگرد
Ömrum senin, sen benim yarعمرم برای تو وتو برای من
Aşqini satdin şimdi ellereعشقت را فروختی
Mutlumusun bensiz söyleآسوده ای بدون من ؟
Gun yuzu görmeceksendeروزگار خوشی نخواهی داشت
Acimi anla dön geriyeدردم را درک کن و برگرد
Yaşananlari unutursunتو همه ماجرا را فراموش می کنی
Belke yerime birini bulursunشاید هم بجای من یکی دیگرپیدا کنی
Çoktan gittin sen ellereخیلی وقت شده که رفتی
Canima can katan aşkin elde
Sen demeyim hani geleceyimdinتو مگر نگفتی که بر می گردی؟
Sözler verdik yenikdik bizقولهایی یه هم داده بودیم
Sen ayri yerlerdesinوتو در جای دیگری هستی
Kalbim hala esirin seninولی قلبم اسیر توست
Son şarkımda bak aşkim sanaآخرین شعرم برای توست عشقم
Bilgimden ötesi yalan banaغیرازآنچه که می دانم برایم دروغ است
Yarin durup karanlikdaببین عشقت در تاریکی ایستاده
Güneşimi geri ver banaبرگردو آفتاب را برایم بیاور
Ah O sözlerin kalbe işlerآه...آن حرفهایت در قلبم نفوذ می کند
Ah O gozlerin ömre bedelآه... دیدن آن چشمانت برایم عمری دوباره است
Ah O gülüşün aşık ederآه... آن خنده هایت عاشقم می کند
چه غریبونه زندگیم شروع شد.غریبونه زیستم و بزرگ شدم. تنهای تنها
تا چشمانم باز شد گریه نیز با من زاده شدو گشت یار همیشگییم
روزگارم در تنهایی سپری شد و عشقم تنهایی بود.
هرکجا قدم می نهادم در جستجوی تنهایی بودم.
حرفم از تنهایی بود و حرفهایم در تنهایی.
چشمان جستجوگرم گشت و گشت تا تنهایی دیگر یافت.
تنهایی که ناله می کرد از غم تنهایی .مراخنده می آمد. من که سالها آشنای این غم بودم.
چاره ای نداشتم گوش شنوای ناله اش شدم. او می گریست و غمش می گفت. من می سوختم و دم نمی زدم.
گریست و گریست تا مرا غرق اشک کرد.
گریه اش را می فهمیدم تنهایی اش را می فهمیدم. فهمم مرا در این سیلاب گرفتار کرد.
جویای غمش بودم خریدار غمش گشتم غمش گران بود امامن بهایش را می پرداختم.
صورتم پنهان در پشت دستانم که مبادا ببیند.
دستانم را کنار نزدکه ببیند
ببیند به پهنای صورتم اشکم روان.
ندید که هیچ نخواست که بشنود
بشنود هق هقم را
گوشهایش خسته بود از هق هق های دروغین.
او غمهایش را به من فروخت و رفت.
من باز با غمها تنها گشتم
وبازسکوت
سکوتم را فریاد زدم و سایه اش را گسترانیدم.
و دیگر هیچ کس نبود.
هیچ کس
Duman
گفتی برم
گفتم چرا
گفتی پریشونی بسه
گفتی یکی دلتنگمه
خیلی برام دلواپسه
گفتی برم
گفتم برو
اما نگفتم تا ابد
با رفتنت توی چشام
اشک جدایی حلقه زد
تنهام خیالت پیشمه
سخته دل درویشمه
هر جا بسوزم خاطرت
خاکستر آتیشمه
بی شعله می سوزم ولی
ای عشق خاموشم مکن
با من بمون با من بمون
هرگز فراموشم مکن
من قلب چاقو خورده ام
هم زنده ام هم مرده ام
با بودنت گل کرده ام
با رفتنت پژمرده ام
منم مثل تو مات این قصه ام
تو هم مثل من امشبو دعوتی
درست تو همین ساعت و ثانیه
سزاوار زیباترین رحمتی
تواین حس وحال عجیب وغریب
دوتا بال می خوای که رو شونته
تو از هر مسیری بری می رسی
تواز هر دری بگذری خونته
از این سفره ها معجزه دور نیست
ببین دست دنیا تو دسته منه
دعا می کنم تا اجابت بشه
دعا می کنم چون دلم روشنه
من از عشق بارون به دریا زدم
به بارون و به آسمون دعوتیم
چه مهمونیه با شکوهی شده
تو این لحظه هایی که هم صحبتیم
شب شدو باز آرزو، خیاله تو زد به سرم
یه عمر من از عشقه تو، توکوچه ها در به درم
موند تو دلم یه بار بگی مثله منی عاشقی
اون خنده هات طرز نگات هدر نده به سادگی
آرزوم شده حالا یه شب بیای تو خوابم
حتی شده دروغ بگی در گوشم دوستت دارم
دستات آروم آروم روی موهام شونه کنی
سر روی شونم بذاری تو هم یه بار گریه کن
آرزومه آرزومه آرزومه آرزومه
***
چی می شه اگه یه بار بهم بگی ماله منی
چی می شه تو خلوتم بیای بهم سر بزنی
یه آرزو تو قلبمه می خوام فقط با تو باشم
اگه تو،یه خوابی واسم،ای کاش از این خواب پانشم
می ترسم از روزی که تو، دیگه نیای تو خوابم
خدا نیاره اون شبو که با یاد تو نخوابم
آرزومه آرزومه آرزومه آرزومه
انگار بازهم از گریه لبریزم دلتنگ از این حس غم انگیزم
این جمعه هم رفت و غریبونه از دوری تو اشک می ریزم
مثل صدای نی پر از بغضم مثل غروب جمعه دلگیرم
از چشمهای من چهره میپوشی آخر مگر چه بوده تقصیرم
دلواپسم دلشورتو دارم آیینه ی چشمامو تر کردی
با این همه تا لحظه مردن
چشم انتظارم
تا تو برگردی
می شود خسته شد پای پس کشید
می شود بی خیال شد گوشه ای خزید
میشود دل برید نا امید
من ولی بر این امید روشنم در دلم
می شود ایستاد مثل کوه-پایدار
می شود قد کشید مثل سرو-استوار
می شود ره سپرد مثل رود-بردبار
می شود... فقط اگر
فارغ از هرچه یاس هر چه بیم
دل به او دهیم و یک صدا شویم
دلم هوای کسی را کرده است
دلم کسی را میخواهد که به چشمهایم نگاه کند
کسی که نگاهم را در باغچه ی خانه اش بکارد
و هر روز به بوته های تشنه ی احساسم آب دهد
کسی که از نگاهم بخواند که امروز
هوای دلم آفتابی است یا ابری؟
کسی که بداند بعد از هر بار دیدنش باز هم قلبم به
دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه به طپش می افتد
کسی که دلم هر روز برایش تنگ شود
دلم کسی را میخواهد که شبیه هیچ کس نباشد
آری دلم فقط تو را میخواهد
اورگیم غم ایله دولوبدور آللاه
عمرومون گوللری سولوبدور آللاه
دیلیمدن دوشمه ین سنین تک آدین
ابدی سوسوبدوردیلیم آی آللاه
×××
هرگئجه آغلایان سس سیز سمیرسیز
گؤزلریم کور اولوب بو گئجه سنسیز
یاشاییش اولاماز عالمده سنسیز
ابدی کؤچمه گی نسیب ائت آللاه
duman
منم بیر تن ولی جانیم علی دیر داماریمدا گزن قانیم علی دیر
منه بو دفتر و دیوان گرکمز منیم دفترله دیوانیم علی دیر
شاه اسماعیل خطائی