تک آردیج

کنارم توبنشین کمی قاصدک٬ بگویم غمم را همه تک به تک

تک آردیج

کنارم توبنشین کمی قاصدک٬ بگویم غمم را همه تک به تک

آوار

زمین لرزید و دنیامو
هنوز داره میلرزونه
دلم بدجوری دلگیره
از این دنیای دیوونه
تموم خاطرات من
توی این خونه خط خوردند
تموم هم کلاسی هام تو آغوش زمین مردند
تو شبهایی که دلتنگی دیگه آغوش مادر نیست
برای غصه ها دیگه تا دنیا هست آخر نیست
بابا یه گوشه ی خلوت داره درداشو میشماره
میگم مادر بهشتی شد حالا که زیره آواره
نه سقفی رو سرت مونده نه مادر توی آغوشت
اگر چه کوچیکه دستات یه کوه غم روی دوشت

حرف های دل

نوشتن کلمه ای بر تنه ی سطور، برای هویدا ساختن حرف دل..........

سخت است و گران

بهتر بگویم

قاصر است این زبان پر از نقصان.

هیچ توجه نموده ای؟!

حرف، کلمه، جمله، ادبیات، دستور زبان... همه آفریده ی این بشر است.

حال این مخلوق بشر(کلمات، جملات و...) چگونه می تواند به درستی تمامی احساس و تفکر بشری را که خود مخلوق خالقی بزرگ است را بیان کند.

آری خدا که آفرید وی را از قطره ای بسیار پست.

ساخت او را در دو بعد

بعد جسمش که آغاز می شود از میتوز یک زیگوت. سلولی پس از سلولی دیگر.یاخته ها کلنی ها بافتها ارگانلها و این قصه ادامه داردتا تکامل و زاده شدن و همچنان هر یاخته به تنهایی کارخانه ایست که که همواره در حال لیز است و سنتز.

بعد دومش همان نی جدا شده از نیستان. جفت خوشحالان و بد حالان. همان قطره ی معروف جدا شده از دریا

حال چگونه زبان ساخته این بشر هویدا سازد حرف دل بشر ساخته ی خدا را.

-        چگونه بگویم؟!

با کدامین استعاره و تشبیه و تضمین و تلمیح

که بدانی در درونم چه می گذرد

تو نیز قادر نیستی آنچه را که در دل و روحت است برایم، به رشته ی تحریر در آوری.

این است که مکتوبهایم پر از شکایت است و مکتوبهایت سرشار از گله.

دیر نوشتن نه از بی اعتنایی بلکه از سنگینی نوشتن است. درکم کن

و زیباست گفته ی دکتر:

     " اگر جهنمی را که در پس این چهره ی آرام ما نهفته است می توانستیم ببینیم، اگر بهشتی را که در دل ما می شکفد می توانستیم به هم نشان دهیم، دیگر چه نیازی به این همه فلسفه و قصه و سمبل داشتیم؟!"

ولی به یقین در پس این استتار حرفها از یکدیگر حکمتی است از جانب خدا.

شاید می خواهد عده ای حرفهایی در سینه نهفته نگاه دارندتا این حرفها به سان گدازه بسوزاند و ذوبشان کند.

                                                                            duman

اینانمیرام


اینانمیرام آغین آغلیغینا!

قارانین قارالیغینا!
اینانمیرام دنیزین دالغاسینا،
دالغاسی اؤزونون دئییل!
اینانمیرام سمانین گؤیلویونه،
کی دونبالیب گؤزلریمین
اؤنونده.
وارلیغیما ، یوخلوغوما اینانمیرام.
اؤز گؤزومله گؤردویومه،
قولاغیملا دویدوغوما ،
اینانمیرام.
آنجاق کی من
تکجه سنین گؤزلرینه
بیر ده-
یوخومداکی رویالارا اینانیرام.
اینانیرام،
بوندان باشقا بیر عالمه.

                                                       م.ر اسماعیل زاده

                                                          عشق آباد8/6/91