تک آردیج

کنارم توبنشین کمی قاصدک٬ بگویم غمم را همه تک به تک

تک آردیج

کنارم توبنشین کمی قاصدک٬ بگویم غمم را همه تک به تک

غریبونه

چه غریبونه زندگیم شروع شد.غریبونه زیستم و بزرگ شدم. تنهای تنها

تا چشمانم باز شد گریه نیز با من زاده شدو گشت یار همیشگییم

روزگارم در تنهایی سپری شد و عشقم تنهایی بود.

 هرکجا قدم می نهادم در جستجوی تنهایی بودم.

حرفم از تنهایی بود و حرفهایم در تنهایی.

چشمان جستجوگرم گشت و گشت تا تنهایی دیگر یافت.

تنهایی که ناله می کرد از غم تنهایی .مراخنده می آمد. من که سالها آشنای این غم بودم.

چاره ای نداشتم گوش شنوای ناله اش شدم. او می گریست و غمش می گفت. من می سوختم و دم نمی زدم.

گریست و گریست تا مرا غرق اشک کرد.

گریه اش را می فهمیدم تنهایی اش را می فهمیدم. فهمم مرا در این سیلاب گرفتار کرد.

جویای غمش بودم خریدار غمش گشتم غمش گران بود امامن بهایش را می پرداختم.

صورتم پنهان در پشت دستانم که مبادا ببیند.

دستانم را کنار نزدکه ببیند

ببیند به پهنای صورتم اشکم روان.

ندید که هیچ نخواست که بشنود

بشنود هق هقم را

گوشهایش خسته بود از هق هق های دروغین.

او غمهایش را به من فروخت و رفت.

من باز با غمها تنها گشتم

وبازسکوت

سکوتم را فریاد زدم و سایه اش را گسترانیدم.

و دیگر هیچ کس نبود.

هیچ کس

 

                   Duman                                                                                  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد