اهل دوزالم
روزگارم بد نیست
خاطراتی دارم
خورده هوشی
سرسوزن عقلی
دوستانی بهتر از نرمی گل
و مامانی که زایید مرا
توی این خواب و خیال
لای حرفها ی دلم
من از انتهای قلبم خواهم گفت
یک خدا دارم و بس
اهل دوزال هستم
پیشه ام وراجی ست
گاهگاهی دروغی می بافم
به لطافت لحاف کرسی
می فروشم به شما
تا که شاید
دل تنهاییتان تازه شود
Mariya.duzali