تو را منتظرند
در دوردست تو را منتظرند،
شهزاده ای، آزاده ای اسیر قلعه ی دیوان،
به حیله ی جادو دربند
گرفتار و چشم به راه که: « فریاد رسی می آید»،
و به صدای هر پایی
سر از گریبان تنهایی غمگینش برمی داردکه:«کسی می آید»
و او خریدار توست،
نیازمند توست.
دکتر شریعتی