-
بگو کجایی
جمعه 28 مهرماه سال 1391 12:41
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA به سوی تو، به شوق روی تو، به طرف کوی تو سپیده دم آیم، مگر تو را جویم، بگو کجایی نشان تو، گه از زمین گاهی ز آسمان جویم ببین چه بی پروا، ره تو می پویم، بگو کجایی *** کی رود رخ ماهت از نظرم، نظرم به غیر نامت کی نام دگر ببرم اگر تو را جویم، حدیث دل گویم، بگو کجایی به دست تو...
-
گؤزگؤ و داش
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1391 00:53
منیم اؤره گیم گؤزگؤ سنین اوره یین داش گؤزگؤ ایلن داش ، اولا بیلرمی یولداش؟! - اولار اؤره یین گؤزگؤ اولوب سئوگی گؤنؤن سالسا داشا ارییه ر داش سو اولار دوپ دورو آینا کیمین ایکی آینا دانیشار ایکی آینا آراسیندا اوتوران سئوگینین سایی اولماز !!!! یولداش گؤزگؤ : آینا Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA
-
انتظار روز جمعه
جمعه 14 مهرماه سال 1391 23:44
منو موجا هر روز سیلی زدن، شکستم ولی صخره بار اومدم کنارم نبودی ببینی چطور با این بی کسی ها کنار اومدم نمی گم که منت بذارم سرت نمی گم که من از همه بهترم فقط کاش بدونی کی از دست رفت فقط کاش بفهمی چی اومد سرم حو اسم بهت هست که دلوا پسی میدونم شبهات صاف و پر نور نیست بذار با همین حس نگاهت کنم خدا شاهده چشم من شور نیست پر...
-
آوار
یکشنبه 19 شهریورماه سال 1391 15:06
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA زمین لرزید و دنیامو هنوز داره میلرزونه دلم بدجوری دلگیره از این دنیای دیوونه تموم خاطرات من توی این خونه خط خوردند تموم هم کلاسی هام تو آغوش زمین مردند تو شبهایی که دلتنگی دیگه آغوش مادر نیست برای غصه ها دیگه تا دنیا هست آخر نیست بابا یه گوشه ی خلوت داره درداشو میشماره...
-
حرف های دل
شنبه 11 شهریورماه سال 1391 23:43
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA نوشتن کلمه ای بر تنه ی سطور، برای هویدا ساختن حرف دل.......... سخت است و گران بهتر بگویم قاصر است این زبان پر از نقصان. هیچ توجه نموده ای؟! حرف، کلمه، جمله، ادبیات، دستور زبان... همه آفریده ی این بشر است. حال این مخلوق بشر(کلمات، جملات و...) چگونه می تواند به درستی تمامی...
-
اینانمیرام
شنبه 11 شهریورماه سال 1391 23:42
اینانمیرام آغین آغلیغینا ! قارانین قارالیغینا ! اینانمیرام دنیزین دالغاسینا، دالغاسی اؤزونون دئییل ! اینانمیرام سمانین گؤیلویونه، کی دونبالیب گؤزلریمین اؤنونده . وارلیغیما ، یوخلوغوما اینانمیرام . اؤز گؤزومله گؤردویومه، قولاغیملا دویدوغوما ، اینانمیرام . آنجاق کی من تکجه سنین گؤزلرینه بیر ده - یوخومداکی رویالارا...
-
تولدت مبارک
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 11:52
در کشمکش میان دلم و حرف تو که گفته بودی این روز را فراموش کن، چه کنم که دلم پیروز گشت وامروز در خاطرم ماند. تولدت مبارک
-
یکسال گذشته
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1391 01:58
یکسال گذشته ولی نه چرا یکسال.همش 365 روز؟ امام من خیلی وقته که میشناسمش زیاده بیشتر از یکساله بخدا مطمئنم مگه میشه یسال بشه اونوقت من هنوزم با خاطراتش بخندم و گریه کنم چن دقیقه پیش سرم رو بالش بود یهو رفتم به گذشته عین فیلما. وای اون شبا یادم اومد که تا صب بیدار بودیم یبار یه چیز خنده دار واسش گفتم فقط می خندید خندشو...
-
آنروز
جمعه 2 تیرماه سال 1391 15:36
آنروز هنوز هم درخاطرم هست تو را دیدم اما بی من مشغول بخود بودی و فارغ ازمن دیدمت و دیدنم دیده ام را جاری ساخت در آن اتاقی تنگ و تاریک که چهار دیوارش سرما را به حصارش کشیده بود باز می گریستم یک آن آینه را دیدم بر خاستم جلویش ایستادم تا به چشمانم بنگرم که مبادا به دروغ پر آب گشته باشند تا چشمانم را دیدم کودکی را دیدم که...
-
یاد خواهی گرفت
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1391 10:43
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 پای هر خداحافظی محکم باش کم کم یاد خواهی گرفت تفاوت ظریف میان نگه داشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت اطمینان خاطر و یاد می گیری که بوسه ها قرار داد نیست هدیه ها معنی عهد و پیمان نمی دهند کم کم یاد می گیری که حتی...
-
دلم می خواست
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1391 11:29
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 به هر دری زدم یه بار دیگه بیام ببینمت اما نشد برای ثابت کردن عشقم تلاش کردم ولی بازم نشد به هردری زدم بهت بفهمونم میخوامت اما باز نشد هرچی تلاش کردم با چشمام بهت بگم دوست دارم اما نشد دلم میخواست حس تو هم مث من شه دلم میخواست دقدقتم عشق من شه دلم...
-
غربتی دیگر
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 01:51
بیست و شش سال پیش در چنین روزی بود که غربونه ترین زندگی آغاز شد. آری غربت من چه غریبونه در اتاقی آشنا پا به دنیای غریبی گذاشتم. امروز این غربت را همه تبریک گفتند الا یک نفر آری غربتم برایش اهمیتی نداشت. duman
-
سو سوی اتاق تو
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 15:26
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 در بلندترین نقطه ی کوهی ایستاده ام و به دور دستها می نگرم در آن دور دستها سو سوی چراغی را می بینم به گمانم نور چراغ اتاق توست تو در آنجا نشسته ای به هر چیز می اندیشی جز من و این بزرگترین رنج است
-
صبور شده ای
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 13:41
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 کم طاقتی عادت آن روزهایت بود این روز ها برای گرفتن خبری از من عجیب صبور شده ای !!!
-
دلم تنگته
جمعه 14 بهمنماه سال 1390 16:11
با حس عجیبی با حال غریبی دلم تنگته پر از عشق و عادت بدون حسادت دلم تنگته گله بی گلایه بدون کنایه دلم تنگته پر از فکر رنگی یجور قشنگی دلم تنگته تو جایی که هیشکی واسه هیشکی نیست وهمه دل پریشن دلم تنگه تنگه واسه خاطراتت که کهنه نمی شن دلم تنگه تنگه برای یه لحظه با توبودن یه شب شد هزار شب که خاموش و خوابن چراغای روشن منه...
-
دیوار
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1390 00:28
دیوار ای شنوای همه دردم نوازشگر تن سردم این غم جدا کرده بند از بندم دیوار! هوا سرد است طوفان، طوفان غم و درد است ببین من نیز همچون تو رنگ ز رخسارم رفته است دیگر خنده ز لبانم رخت بربسته است دستانم سردو زانوانم سست است دیوار تنها خواسته ام ز تو فقط همین یک کنج است دیوار..... پناهم ده هوا سرد است duman
-
در تُنگ کوچکم یک جا نبود!!؟
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 21:24
مگر در تُنگ کوچک من، جا نبود!!؟ این تُنگ، تَنگ بود، دریا نبود اما از برای شیطنت آب آن زلال که بود آسمانم وسعتی چندان نداشت اما از برای پرواز ، رنگ تُنگم آبی که بود عمق باورم عمیق بود اما عمق تردیدت عیقتر duman
-
تو مرگ دلم را ببین و برو
جمعه 30 دیماه سال 1390 23:32
د ربستن پیمان ما تنها گواه ما شد خدا تا این جهان برپا بود این عشق ما بماند بجا تمامی دینم به دنیای فانی شراره عشقی که شد زندگانی به یاد یاری خوشا قطره اشکی به سوز عشقی خوشا زندگانی همیشه خدایا محبت دلها به دلها بماند به سان دل ما که لیلا و مجنون فسانه شود حکایت ما جاودانه شود تو اکنون ز عشقم گریزانی غمم را ز چشمم نمی...
-
دیوار هم فهمید
جمعه 23 دیماه سال 1390 16:22
چهار دیواری که اتاق را به حصار کشیده اند دیشب باهم سخن می گفتند که چرا سکوت بر من جاریست و این گونه بی عبور گشته ام. دیوار هم فهمیده است که وقتی کنج اتاق می نشینم و به او خیره می شوم به چه می اندیشم. آری به چگونگی آشناییمان که فیلم گونه از روبروی چشمانم عبور می کند و سکوت و سکونی سنگین بر تمام لحظه هایم حاکم می شود و...
-
یازماییم نئیله ییم؟!؟!
جمعه 16 دیماه سال 1390 00:17
ایندی سنسیزم تک – تنها یول لاردا ایز قویوب گئتمیسن قلبیمده، خاطیره لریمیده بوغولورام گؤزومون یاشیندا ال – ٱ یاق چالماییم نئیله ییم؟! اللریم نئیله سین؟! سؤزلری یازماسین نئیله سین؟! اورک درده نه دئسین؟! سنسیز نئله سین؟! چکدیگیم دردی سن بیلمه دین قالمیشام تک – تنها یوللاردا duman
-
تنهالیق
شنبه 3 دیماه سال 1390 01:51
یئنه آخشام یئنه تنهالیق یئنه خیاللاردا اوره ک دالدالاندی خیالدان خیالا آتیلیر کؤنلوم خولیالار الیندن آلیشیر کؤنلوم یئنه ده آخشام یئنه ده تنهالیق غملر الیندن دیزلریمی قوجاقلاییب اورگیمین آتشینه منده یانیب بیر بولود تک اوزه رینه یاغمیشام قارانلیغی چکیب اوزومه حزین حزین آغلامیشام duman
-
با غمش باز بمان
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1390 23:50
سر خود را مزن اینگونه به سنگ دل دیوانه ی تنها دل تنگ منشین در پس این بهت گران مدران جامه جان را مدران مکن ای خسته درین بغض درنگ دل دیوانه ی تنها دل تنگ پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین سینه را ساختی از عشقش سرشارترین آنکه می گفت منم بهر تو...
-
سرد شدی
سهشنبه 22 آذرماه سال 1390 22:48
به گمانت من نمی دانم که ازم سرد شدی؟ فکر دوری و جدایی پروراندی و بی روح و بی رنگ شدی؟ چون فاصله بود سخت شدی؟ بر دل شیشه اییم سنگ شدی؟ نامهربان سرد شدی بر تن خسته ی من که فتاده به زمین برف شدی سرد شدی duman
-
سرد شدی
سهشنبه 22 آذرماه سال 1390 22:33
سرد شدی مثل این هوا مثل این روزها وشبها، سرد سرد سرد .......... ابری شدی لااقل ببار شاید کمی از این غبار کم کنی شاید ببینی آ نچه پشت این غبار مدت هاست منتظر دیده شدن ایستاده. (نمیدونم از کیه)
-
سرد می بینم نگاهت را
دوشنبه 21 آذرماه سال 1390 00:00
گر چه می دانم که می خواهی ،کج کنی از عشق راهت را می پذیرم درد را وقتی ، دوست داری اشتباهت را نه، تو حالم را نمی دانی ! درد دارد این که ناچاری از میانِ راه بشناسی ، دوستانِ نیمه راهت را فکر کن دیوانه ای باشی ، غرقِ تنهایی که می گیرد نیمه شب یک مرد با قلاب از میانِ حوض ماهت را فکر کن در دستِ تقدیری ، نا گزیر از ماندن و...
-
حب حسین
سهشنبه 15 آذرماه سال 1390 13:38
ظهر عاشوراست. اولین روز محرم که شد بخودم گفتم باید تا روزعاشورا یچیزی بنویسم. بنویسم از حب و ارادتی که نسبت به امام حسین(ع) دارم. در نظرم بود که چون عشق حسین در دلم بی نهایت است، نوشته ام بهترین نوشته خواهد شد. اما محرم امسال از هم پاشیدم. خرد شدم و شکستم. تا به امسال از سر جهل، بی راهه رفتم. در خواب غفلت بودم وسرم...
-
با خشونت هرگز ...
جمعه 11 آذرماه سال 1390 16:08
سخت آشفته و غمگین بودم … به خودم می گفتم : بچه ها تنبل و بد اخلاقند ... دست کم میگیرند درس ومشق خود را … باید امروز یکی را بزنم ، اخم کنم و نخندم اصلا تا بترسند از من و حسابی ببرند … خط کشی آوردم ، درهوا چرخاندم ... چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید ! اولی کامل بود، دومی بدخط بود...
-
منه یار اول
جمعه 11 آذرماه سال 1390 04:03
باخ عشقیوه دوشدوم اودایاندیم منه یاراول یاندیم گئجه گوندوز سنی آندیم منه یار اول آوازه ی عشقیم یئنه دیلدن دیله دوشودو غفلتده ایدیم بیردن اویاندیم منه یار اول پروانه یه سوردوم اوزامان سن نیه یاندین آتش یاخار عشق اهلینی قاندیم منه یاراول یالقیز گئجه لرده منی ای یارگلیب اوخشا اوخشادئمه سینلرکی اوساندیم منه یاراول مجنونی...
-
شگفتا وقتی که بود...
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1390 00:15
شگفتا وقتی که بود نمیدیدم وقتی میخواند نمیشنیدم وقتی دیدم که نبود وقی شنیدم که نخواند چه غم انگیز است وقتی که چشمه های سردوزلال در برابرت میجوشد و میخواند و می نالد تشنه ی آتش باشی و نه آب و چشمه که خشکید چشمه که از آن آتش که تو تشنه ی ان بودی بخار شد و به هوا رفت و آتش کویر را تاخت و در خود گداخت و از زمین آتش روئید...
-
شرط عشق
سهشنبه 8 آذرماه سال 1390 09:25
پیش از آنی که عزادار محرم باشی سعی کن درحرم دوست تو محرم باشی خاک ازحُرمت شش گوشه او حُرمت یافت گر شوی خاک رهش قبله عالم باشی منزلت نیست ترا بی مدد مهرحسین گرچه موسی شوی و عیسی مریم باشی گرچه نیکوست به اندوه و غمش ناله زدن سعی کن زینت این روضه و پرچم باشی همره زمزم اشکی که ترا بخشیدند می توان مُحرم بیت لله اعظم باشی...