تک آردیج

کنارم توبنشین کمی قاصدک٬ بگویم غمم را همه تک به تک

تک آردیج

کنارم توبنشین کمی قاصدک٬ بگویم غمم را همه تک به تک

لیلی و مجنون

این نوشته در قالب شعرنیست.

مجنون دل باخته بود

دلباختگی تنهایش کرده بود

گشته بود لیلی همه کسش

چون لیلی نبود در برش

این امرکرده بود تنها ترش

لیلی به اجبار با ابن سلام پیمان بسته بود

از برای زندگی بار سفر را بسته بود

در خیال مجنون لیلی ز کف رسته بود

رفتن لیلی مجنون را آواره کرد

در خیالش این خیانت او را دیوانه کرد

هستیش را همین افکار ویرانه کرد

در پی لیلی در بیابانها پا گذاشت

عقل خود را در ره لیلی به زیر پا گذاشت

ولی مجنون

بر عشق خود نسبت به لیلی هیچ شکی نداشت

بدین جا که رسیدم سؤالها زنجیرشد

لیلی که همراه مجنون نشد،

پس جرا عشق لیلی فراموشش نشد

شاید در پی اش رفت تا شرمسارش کند

شاید رفت تا دلش را ثابت کند

یا که پاکبازی را بر خودش قابل کند

مجنون

در کوچه ها بر سرش سنگها می خورد

در درونش از آتش عشق خون دلها می خورد

این سنگها برعشق لیلی دلگرمش می کند

تا به شهر دلبرش لیلی رسید

با نشانها ی اهالی به گورستان رسید

یا الهی یا الهی سرکشید

لیلیش در عشق پیش دستی کرده بود

در فراق یار خویش جان به جانان داده بوده

مجنون که قبر لیلی را بدید

جامه اش را از تنش همی درید

آن بیابان را سراسر دریای عشق لیلی بدید

مجنون برای عشق لیلی آغوش باز کرد

از برای غرق گشتن ، عشق لیلی آواز کرد

رفت تا لیلی اش را هم بجوید هم ببوید

در مقابل زانو زده از وی حلالیت بجوید

و بر این مهدی بی نوا بگوید

عشق لیلی و مجنون افسانه نیست

این عشق در دوران ما بیگانه نیست

عشق ورزی کاری طفلانه نیست

عاشقی پاکبازی می خواهد عزیز

در فراق یار جانبازی می خواهد عزیز

پس تو هم بر قلب خود صیقل بزن

در فراق یار خویش بر دریا بزن

                                                        duman

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد